هفت‌شنبه باکره
هفت‌شنبه باکره

هفت‌شنبه باکره

لعنتی ...

دیدنش برام سختِ ...

صداش برام عذابِ ...

افکارِ مبهم مثِ خوره افتاده به جونِ ذهنم ..

دلم یکم محبتتُ میخواد ..

لعنتی..

با توام؛

بفهم ..! 



تلافی ...

میخوام جوری نگاهت کنم ، که تموم شی ...

به همین سادگی ..!



خانه‌ی من ...

خیابانِ هشتم ..

خانه‌ای متروکه ...

اما دلچسب ...

صدای آرامشش، سکوت ...

جایی همانند خاطراتِ نا آشنا ...

آری ..

اینجا ؛ خانه‌ی ذهنیاتیِ من است ...!