کافه ی محله ...
آخرین میز از کافه ..
هوای سوزناک بارانی
مردی با کلاهی بر سر ،
خسته و گرفته اما آرام ...
با حسی قوی ،
صدا زد : ...
- گارسون ؟!
- بله آقا ؟ ..
- قهوه ی بعدی لدفن !
دهـ سال بعد از حالِ این روزام با کافه های بی تو درگیرم ! ! گفتم جهانِ بی تو یعنی مرگ ؛ دهـ ساله رفتی و نمیمیرم...
سال ها منُ کافه درگیریم .. درگیر عطر تو ...
دهـ سال بعد از حالِ این روزام
با کافه های بی تو درگیرم ! !
گفتم جهانِ بی تو یعنی مرگ ؛
دهـ ساله رفتی و نمیمیرم...
سال ها منُ کافه درگیریم ..
درگیر عطر تو ...